16/08/2017بی باران…. ناله های مرا برگهای باغ تنهایی می دانند و بس دست مرا گیسوان باد تنها گذاشت اشک من رد خون است بر گذر زمان عشق ما را باران می […]
16/08/2017دیدارسالها به دیدار تو چشمانم را بسته ام خواب من، میهمانیِ تنهاییمان است و بیداریَم : دستی که تکان می دهی و دری که بسته می شود میدانم که آخر، […]
16/08/2017نقابوقت کردی پرده ها را کنار بزن عریان شو نقاب بردار خنده هایت را برچین سالهاست که گذر عمر مرا می بینی زیر پایت لب جوی
16/08/2017مسیرمرا ببر به سراشیبی زندگی رهایم کن، می خواهم آنقدر سریع از حالت دور شوم به گذشته ام برسم آنجا که ایستادیم و رو به آن بالاها نشانه رفتیم و […]
16/08/2017رد پانگاه تو آرامشی می دهد به من تا ابد دچارت هستم دستانت گرمایی می دهد به من تا ابد حسرتت را دارم جای پایت روی قلبم هست که گذشتی از […]