سر ِدوراهی های هر شب دو راه است
که به شب و روز میرود
هر شب روزی دارد که آن روز
مثل هر “روز” شبی از پیش و در پیش دارد
که هر پس و پیش از دو راه آمده
که به دو راه ختم میشود
که هر راه از آن دو راه دو راه دارد
که به یکی از دو راه ِ دوم ِ راه اول پیوندی کووالانسی ایجاد میکند
و من به صورت براونی در این هزار توی ِتاریک روشن میغلتم
و هیچ میخی مرا به هیچ آجری از هیچ دیواری در هیچ راهی از هیچ زمانی متصل نمیکند
دستانت را میفشارم