16/08/2017

نگاهم کن

مرا به حال خویش رها کن من قانع ام به شادی نگاهت من راضی به مرور رازهایت ساده ام مثل لطافت موهایت نگاهم کن ببین که چه خوشم من ببین […]
16/08/2017

پیر شدم

 من پیر شدم دعای پیرزن بود یا نفرین تو
16/08/2017

سکوت

چرا سکوت حکمفرماست چرا گوشها زبان چشمها را نمی فهمند چرا گامهایت نگاهم را بردند چرا سکوت کردیم و اشک، زاده ی سکوتمان است
16/08/2017

تا بعد

تو از آن سو رفتی و من از این سو هر دو می خندیم زمین گرد است
16/08/2017

کشیدن

هر چه می کشم از وفای به عهدم بود جز این سیگار
16/08/2017

هدیه

….. صدایم را کادو کردم و فرستادم برایت صدایم در نیامد
16/08/2017

پایان

پایان ِ این زندگی ِ سیاه پارچه ای است سفید
16/08/2017

خاکستری

تمام نگاه هایم خاکستریست همان رنگی که دوست داری ولی به چشمانم نمی آید
16/08/2017

هدیه ۲

ممنونم از هزاران تیغ و تیزی که برایم صمیمانه هدیه آوردید کاش چند متری نخ ِ بخیه و چند تایی چسب زخم داشتم تا همه شان را پرُو می کردم